loading...
روزگار خانم همسر، مادر، كارمند
من بازدید : 50 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (1)

 پس از 2 سال گفتن گفتن

بالاخره پا پيش گذاشتن و رفتن خدمت خاله خانم براي گرفتن دخترشان و بعد هم رفتن آزمايشگاه براي آزمايش ژنتيك كه مشكلي نداشت.

اما مورد جالب اينكه آبجي خانم هي ميشنه و پا ميشه ميگه بچم خجالت مي كشه با دختر خالش حتي حرف بزنه آخه اهلش نيست و بلد نيست ... خلاصه انگار نه انگار 2 ماه پيش بود گند كار از امارات و دانشگاه  وووو درآمد

2- هي ميگه طلا گرونه طلا گرونه آخه اگر نتونيد طلا بخريد پس گردو بخريد نخ كنيد بندازيم گردن عروس

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
متولد 57 هستم اول همسرم و بعد مادر ، كارمندم و دلم مي خواد روي كره زمين نقشي مهم بزنم ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 78
  • بازدید کلی : 9,808