چند وقت كمتر بهم گير مي دهيم با هم مهربونتر شديم بهش گفتم ما چرا نمي تونيم پس انداز كنيم پول از اين دست مي آيد و از آن دست مي رود
قرار شد طلا بخريم من هر پول اضافه كه بهم دادن بگذارم روي طلا قبلي و عوض كنم
روز پبجشنبه آزي آمد پيش ني ني، من رفتم دندانپزشكي و آخرين كار دندانم را هم كردم و قرار شد با مترو برويم . رفتيم بازار بزرگ تهران
اول ساندويج خورديم و بعدش شروع به گشتن كرديم دسبندي ديدم و خوشمان آمد 12 گرم داديم و يك دسبند 20 گرمي خريدم.
خانواده خودم ذوق كردن گفتيم براي روز ولنتاين گرفتيم و شوشو پول روش گذاشته( دروغي) ولي نمي خوام براي عيد دستم بندازم ميخوام خواهر شوهر هاي عزيز و جاري كه مي ياد ديدنم براي زايمانم همه را غافل گير كنم.
آخه مي گن اين كه حقوقي نمي گيره نبايد ديگه بره سر كار
اما شوشو راضي به نظر مي آيد و سر به سرم مي گذاشت براي دسبند