loading...
روزگار خانم همسر، مادر، كارمند
من بازدید : 55 دوشنبه 1390/06/14 نظرات (0)

اين چيز ها را مي نويسم كه يادم باشد

من اهل جنوبم  ولي بزرگ شده تهران و ساكن تهران هستم . از زمان ازدواجم به جنوب نرفتم در حالي كه كليه فاميل و حتي مادرم در جنوب در دل خاك آرميده.

امسال از اواسط تابستان گفتم كه بريم من دلم براي مادرم تنگ شده و هم فاميل را ببينم و هم به مادرم سر بزنم  و همسر گرامي گفت باشه بگذار وضع خوب بشه و من وقت آزاد پيدا كنم .... ديديم اي دل غافل مادربزرگ  من فصل تابستان كه تمام مي شود مي رود خانه پائين و ديگر در اين محل نيست و سالگرد مادرم هم 12 شهريور بود يعني تا ارديبهشت سال بعد من نمي توانستم برم جنوب بهش گفتم نمي شود و كارت رديف كن بريم

شب قدر يك دفعه برگشت گفت كه نمي شود بريم جنوب  من از نظر مالي وضعم خوب نيست من دل شكسته تا صبح اشك ريختم و گريه كردم كه من نمي تونم برم پيش مادرم و بچه ام را نشانش بدم  خودش با مادرش روزي چند بار تماس تلفني داره و هفته 2 بار هم مي بينه همديگر... اما من دل ندارم

صبح بهش گفتم  خوب من دخترم مي ريم يك دفعه رنگش پريد و گفت برو يكسال بعد برگردد و من باز اشك و اشك واشك ....

چند روز گذشت و گفتم يا مي گذاري برم جنوب يا من پام خانه مادرت نمي گذارم  و خيلي هم جدي بودم  گفتم تعطيلات براي عيد فطر مي خوام خانه مادر جونيم باشم مي خواهم بليط بگيرم مي ياي يا براي خودم بگيرم و پرواز ها پر مي شن  ...

خلاصه تا اين جا رسيدم كه گفت برو هر كاري مي خواي بكن و من هم صبح زنگ زدم مي خوام بليط بگيرم  تاريخ دقيق بگو گفت من الان كار دارم و ما 3 بار تا ظهر زنگ زدم چي شد كه شاكي شد هر كاري مي خواي بكن من هم براي تاريخ 8 رفت گرفتم و 12 بعد اظهر برگشت.

رفتم خانه و بليط گذاشتم روي ميز نهارخوري امد ديد و شاكي كه من نمي تونم بيام كارم به هم گره خورده و از نظر مالي هم آمادگي ندارم  و من بازم گريه  كردم

 خلاصه چند روز بعد رفتم هايپر استار براي سوغاتي بخرم  كه زنگ زدم و گفتم كجايي گفت كرجم و ن با خيالي آسوده شروع به انتخاب جنس كردم كه ديدم 20 دقيقه بعد رسيد بهم . من كه از تعجب خشكم زده بود و شروع كردم به گشتن كه اين ها چي مي خري از تو كسي توقع نداره تو تازه زندگيت شروع كردي يعني چي ..... غر غر غر  من كه حال دعوا نداشتم تمام جنس برگردوندم  گفتم نمي رم .

 يك روز مانده به سفر از محل كارم رفتم بوستان و سوغاتي براي زنها وبچه هاشون خريدم  ( پول بليط هواپيما و سوغاتي از خودم دادم) و بعداظهر رفتم خانه و زنگ زدم بهش كه مي يايي يا من برم بچه بدارم خانه خواهرت برم سوغاتي بخرم

گفت نه دارم مي يام . آمد

حالا برگشت مي گه نبايد سوغاتي بخريم مامانم هم گفته كه نه نمي خري گفتم مامانت دست خالي خانه خواهرش نمي ره و به من مي گه برم مگه مي شه آخه بعد از 4 سال من چطور دست خالي برم، برم بگم سلام  

و حالا اشكام مي ياد مگه نه من همين طوري مي رم گفتم نميشه من آبرو دارم 

پا شدم به مامانش زنگ بزنم گوشي از دستم گرفت و گفت آبرو ريزي نكن همه مي شناسنت  مي گم من چه گناهي كردم   خدايا

-          مگه من آدم نيستم مي رم يك سوغاتي دستم باشه

-          نه آدم نيستي

اشكام مي ريزه و صدام رفته بالا

-          برو تو اتاق هر چي مي خواي زار بزن اما توي حال داد نزن من آبرو دارم

-          مگه من آدم نيستم زشته

-          نه نيستي برو

-          خدايا چه كنم

سي دي دستش بود پرت كرد طرفم امد بزنه و لي روش نشد

-          بزن من از اولش گفتم تو هميشه حرفاهاي مامانت قبول داري اما من هر چي بگم نه

-          اره حالا چي مي گي

خلاصه بعد از 2 ساعت اشك ريختن گوشي برداشتم و زنگ زدم به مامانش

-          خاج خانم مي خواستم مشورت كنم ببينم چي بگيرم  توياين زمان كم

-          نمي خواد ظرف و ظروف بخري يك پارچه سبك و يك ظرف شكلات ...

ديدم مامانش گفت بخريد اما سبك ولي آقا به من مي گويد اصلا نخريد

 شام پختم و افطاري آماده كردم و بعد از اذان بچه را لباس زمستاني تنش كردم و 8.30 رفتم سمت هايپر استار

 تمامي سوغاتي را گرفتم و پاي پياده آمادم 10.30 شب خانه

طفلكي دختر خوابيده بود توي كالسكه

 اون هم رفته بود كرج و 11 شب آمد

من كل خانه را تميز كردم و با جارو دستي جارو زدم و چمدان جمع كردم و لباس هاشو اطو كردم  و ساعت شد 5 صبح

ساعت گذاشتم و تا 6 صبح خوابيدم ( هم زمان بچه را هم شير مي دادم)

ساعت 6 پاشيدم و تا ساعت 7.15 از خانه آمديم بيرن و رفتيم فرودگاه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
متولد 57 هستم اول همسرم و بعد مادر ، كارمندم و دلم مي خواد روي كره زمين نقشي مهم بزنم ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 75
  • بازدید کلی : 9,805