loading...
روزگار خانم همسر، مادر، كارمند
من بازدید : 36 دوشنبه 1390/08/02 نظرات (0)

چند وقت  گير دادم بيا پول وام خودرو من + طلا+ سكه ها+ سهام را بفروشيم + وام مسكن+ رهن يك آپارتمان 40 متري ، خانه بخريم ميگم من قسط ها را مي دم سخت اما تو فقط بيا كمك كن .

ببين ما فقط يك ماشين داريم  و كمي پول  پيش صابخانه ، بيا اين حركت را بزنيم سال بعد مي كنيم 50 متر سال بعد ....

راضي شده از روز چهارشنبه هي گفتم تمام كارت بكن با من روز يكشنبه بيا هزار جا بايد برم

مي گه باشه حتما

روز يكشنبه صبح مامانش اينها را برده مراسم تشيع جنازه عموي مادرش ، و رفته شهرداري منطقه9 ، ساعت 10 زنگ زده آماده اي؟؟ كفرم بالا آمده بود مي گم مگه تو قرار نبود بروي از اجاره خانه يك كپي بگيري ؟؟ آخه مي يام مي يارم خيالت راحت.

ساعت 11 آمده بريم .

-كجا؟؟

- بانك

- ببخشيد ساعت تحول مدارك براي وام 8 الي 11 كجا بريم؟

نمي دونم مي خواهد  صاحبخانه بشود يا نه ؟ من از همه امكانات راحتي و زيور الات و اندوخته خودم مي گذرم براي كسي كه حتي نمي خواد تلاش كن

حال دعوا هم ندارم خودم بايد دست بكار بشم .خسته ام.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
متولد 57 هستم اول همسرم و بعد مادر ، كارمندم و دلم مي خواد روي كره زمين نقشي مهم بزنم ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 73
  • بازدید سال : 145
  • بازدید کلی : 9,875