امروز تولدم ، پس چرا من بي تفاوت شدم در 33 سالگي بي تفاوتي، شانه هايم را بالا مي اندازم و به گذشته فكر مي كنم به زماني كه اعداد روي كيك تولد اعداد يك رقمي بود. و هميشه تولد من در ياد و خاطره بابا و مامان بود.
نمي دونم براشون 21 آذر مهم بود و من فكر مي كردم دخترك در سن 25 سالگي بسيار بزرگ وكامل است . و 25 سالگي و 26 و... همه آمدن و رفتند ولي من بزرگ نشدم.
از 25 سالگي تا سال گذشته هر زمان كه تولدم مي شد غمگين مي شدم و ناراحت از گذر زمان بودم اما الان بي تفاوتم و اين بي تفاوتي بسيار بد است. من هيچ احساسي ندارم نه خوشحالم نه ناراحت.
و اين خوب نيست ، مي دانم نيابد اين گونه باشد اما هيچ ذوقي ندارم و هيچ كششي كه به ديگران بفهمانم امروز تولدم است. حتي شانه هايم براي بي تفاوتي بالا نمي ياد و حتي منتظر آقايي هم نيستم تا تبريك بگويد تولدم ، راستش فكر كنم اصلا يادش نيست چه برسه به تبريك شايد براي اين بي تفاوت شدم كه آقايي به قول خودش سختش انتخاب كادو و من هم چقدر دعوا كنم .
امروز اما دوستام زنگ زدن و تبريك گفتن خوشحال شدم . و عمه مهربانم هم تبريك گفت ممنونم از لطف همگي.