loading...
روزگار خانم همسر، مادر، كارمند
من بازدید : 40 دوشنبه 1390/09/21 نظرات (0)

امروز تولدم ، پس چرا من بي تفاوت شدم در 33 سالگي بي تفاوتي، شانه هايم را بالا مي اندازم و به گذشته فكر مي كنم به زماني كه اعداد روي كيك تولد اعداد يك رقمي بود. و هميشه تولد من در ياد و خاطره بابا و مامان بود.

نمي دونم براشون 21 آذر مهم بود و من فكر مي كردم دخترك در سن 25 سالگي بسيار بزرگ وكامل است . و 25 سالگي و 26 و... همه آمدن و رفتند ولي من بزرگ نشدم.

من بازدید : 44 شنبه 1390/08/28 نظرات (0)

روز عيد همه رفتيم خانه مادر شوهرم

همه بودن و حتي خانواده داماد ، عروس خانم عمل دماغ كردن و تشريف نياوردن مهموني ، و تازه داماد هم تكون نخورد هر چي گفتن عروس تنهاست پاشو برو پيشش. گوشش بدهكار نبود كه نبود.

سر سفره رو كرده به دايش مي گه تو هم دامادي مي بينم چقدر تحويلت مي گيرن و من فقط به حرمت جمع هيچي نگفتم.

امير رضا پدر من و دخترم در آورد رفتم توي اتاق تا لباس ش عوض كنم و مادر شوهرم آمد بهش گفتم ببخشيد اين بچه نگذاشت من كمك كنم . گفت نه مادر دختر ها هستن تو به بچه ات برس.

در همين زمان آبجي خانم رو مي كنه به دادشش مي گويد زنت در رفت، اون هم نه گذاشت نه ورداشت جواب مي دهد كه هر كسي بايد بر اساس مدركش كار كنه

مرسي آقايي كه هواي زنت داري

من بازدید : 41 شنبه 1390/08/28 نظرات (0)

آقايي هميشه جلوي تلويزيون دراز مي كشه و تا پلك هم روي هم نيفته و صداي تلويزيون ديگه نياد ول كن اين وسيله قرن 20 نيست و  پريشب  من ني ني بردم توي تخت بخوابانم كه خودم هم خوابم برد ساعت 4 صبح بود كه دستم خورد به اسباب بازس پرنسس و افتاد صداي بدي داد وني ني بيدار شد و من سريع شيرش دادم كه بخوابد كه متوجه شدم آقايي نيست فكر كردم كه بچه بخوابنم و برم پيشش كه باز خوابم برد

ساعت 7 كه بيدار شدم ديدم توي تخته و پتو من كشيده روي خودش

به روي مبارك نياورد و پا شديم بدو بدو آمديم اداره

شب ميگم : تا كي جلوي تلويزيون بودي

-         6 صبح

-         6 صبح؟؟؟ چرا دست از سر اين تلويزيون بر نمي داري.

-         تازه مي فهمم مردم سومالي چي مي كشن. شكمم چسبيده بود به فرش و با صداي قران تلويزيون پا شدم

-         آخه حالا كه اومدي چرا پتو من برداشتي

-         داشتم يخ مي زدم از كجا پتو مي اوردم

-         مگه زير خط فقريم كه از كجا پتو بيارم تو كمد بود

-         آخه ني ني كه دست وپاش باز كرده اين ور جا من خوابيده ، تو هم كه اون ور طاق باز خوابيدي من خودم به زور جا دادم روي تخت ، فكر جا بودم نه پتو

-         واه خوب سر شب بيا جا پيدا كن براي خودت نه مثل درد كشيده هاي سومالي نالان وويلان

من بازدید : 36 دوشنبه 1390/08/02 نظرات (0)

چند وقت  گير دادم بيا پول وام خودرو من + طلا+ سكه ها+ سهام را بفروشيم + وام مسكن+ رهن يك آپارتمان 40 متري ، خانه بخريم ميگم من قسط ها را مي دم سخت اما تو فقط بيا كمك كن .

ببين ما فقط يك ماشين داريم  و كمي پول  پيش صابخانه ، بيا اين حركت را بزنيم سال بعد مي كنيم 50 متر سال بعد ....

راضي شده از روز چهارشنبه هي گفتم تمام كارت بكن با من روز يكشنبه بيا هزار جا بايد برم

مي گه باشه حتما

روز يكشنبه صبح مامانش اينها را برده مراسم تشيع جنازه عموي مادرش ، و رفته شهرداري منطقه9 ، ساعت 10 زنگ زده آماده اي؟؟ كفرم بالا آمده بود مي گم مگه تو قرار نبود بروي از اجاره خانه يك كپي بگيري ؟؟ آخه مي يام مي يارم خيالت راحت.

ساعت 11 آمده بريم .

-كجا؟؟

- بانك

- ببخشيد ساعت تحول مدارك براي وام 8 الي 11 كجا بريم؟

نمي دونم مي خواهد  صاحبخانه بشود يا نه ؟ من از همه امكانات راحتي و زيور الات و اندوخته خودم مي گذرم براي كسي كه حتي نمي خواد تلاش كن

حال دعوا هم ندارم خودم بايد دست بكار بشم .خسته ام.

 

من بازدید : 83 چهارشنبه 1390/07/27 نظرات (0)

توي بله بران  جاريم من كشيد كنار زنجير طلاي كه شوهر جانش به مناسبت سالگرد ازدواج براش خريده بود نشانم مي دهد. من هم چند روز بعد به مادر شوهرم گفتم كه آره وسط جمع من برده طلا نشان مي دهد

مادر شوهرم گفت اون كه شوهرش همش مي ناله كه پول ندارم هي طلا مي خره

ما هم هيچي نگفتيم

چند وقت بعد كه خواهر شوهر بند ميرود پيش مامانش كه آره داداش براي زنش طلا خريد اول مي خواسته ماشين بخره ولي گفته آقا جان من كه كارمند نيستم ماشين به دردم بخوره همون طلا خوبه

مادر شوهر در يك جلسه ميهماني خانوادگي پسرش را مي برد داخل اتاق و بهش مي گويد:

-         تو كه پول نداري چرا از سر و گردن زنت طلا مي باره همش ناله كردنت براي ما

-         چرا زنت بقيه را تحريك مي كنه

-         تو كه 12 سال خانه پدري نشستي و خانه را هم فروختي و به دختر ها هيچي ما ارث نداديم و رفتي اخر سر مستاجر شدي ، چرا اين كارا مي كني

-         سر تو همه دختر ها با ما بد شدن و تو بجاي اينكه زندگيت درست كني همش طلا كن بريز به پاي زنت

-         00000

 خوشم آمد مادر جان دستت درد نكنه

 و من كه كارمندم  ماشين واجبم از ديد جاريم پس چرا كسي براي من نمي خره

تعداد صفحات : 4

درباره ما
متولد 57 هستم اول همسرم و بعد مادر ، كارمندم و دلم مي خواد روي كره زمين نقشي مهم بزنم ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 67
  • بازدید سال : 139
  • بازدید کلی : 9,869