loading...
روزگار خانم همسر، مادر، كارمند
من بازدید : 44 دوشنبه 1390/07/25 نظرات (0)

مترجم: زهره همتیان- سايت روزنامه دنياي اقتصاد
افراد در طول زندگی کاری خود یا به خاطر افزایش حقوق و ارتقاي شغلی کار می‌کنند یا تنها وجدان کاری برایشان اهمیت دارد، در هر صورت ممکن است آرزوی شنیدن این جمله را از ريیس خود داشته باشند: «کارت را خوب انجام دادی». یکی از سریع‌ترین راه‌ها برای تحت تاثیر قراردادن ريیس این است که زندگی را برایش آسان تر کنید!

اگر چه کارفرماها و روسا با یکدیگر متفاوتند و با شیوه‌های مختلف تحت تاثیر قرار می‌گیرد، در اینجا سه راهکار را معرفی می‌کنیم که به وسیله آن شما می‌توانید تاثیری مطلوب روی هر ريیس و کارفرمایی بگذارید.

من بازدید : 44 شنبه 1390/07/23 نظرات (0)

بعد از چند روز قهر و دعوا بعد از نامزدي بچه  خواهرش دوباره آشتي كرديم

من گير دادم كه بيا يك وام بگيرم يك خانه كوچك ته تهران بخريم بعد هر سال بزرگتر كنيم

مي گه تو براي من آرامش درست كن در خانه من مي دونم چه كار كنم

من بازدید : 66 دوشنبه 1390/07/18 نظرات (1)

چند روز بود كه هر دو آرامش داشتيم و من تمام تلاش براي زندگيم مي كنم  و پنج شنبه مراسم پاتختي بود  وچهار شنبه رفتيم كفش خريديم و شام بيرون خورديم و برگشتيم و همه چيز خوب بود

صبح رفت سر كار و من خانه را مرتب كردم و با بچه پا شديم رفتيم آرايشگاه- از بس به خودم علاقه مندم سالي 2 يا 3 با بيشتر نمي رم آرايشگاه

از بس كار داشتم توي آرايشگاه تا بعداظهر طول كشيد و  دختر 15 ماهه من كه همه چيز براش جديد بود همه جا سرك مي كشد و شيطوني مي كرد

بابايي كه كارش تمام شد آمد پشت در آرايشگاه زنگ زده مي گويد من كليد ندارم برم خانه تو با بچه ماشين بگير بيا

مي گم من يك ساعت كار دارم بيا ببرش ، مي گه من چه كارش كنم نه پيش خودت باشه بهتره

آمدم خانه ولي فقط يك كلمه گفت: آره خوب شده

انگاره داره با دختر خاله اش حرف مي زنه نه آغوشي نه بغلي چقدر دلم مي خواست فقط بغلم كنه بگه خوشگل شدي- ( امروز توي اداره هر خانمي به من رسيده مي گه چقدر تو عوض شدي اما ....)

داريم حاضر مي شيم بريم بله بران كه خواهرش زنگ زده كه عكس  هايي كه ما انداختيم توي تولد دخترت را بيار
من بازدید : 45 سه شنبه 1390/07/12 نظرات (1)

 چند روز پيش مجله موفقيت را مي خواندم در مورد عدد220 يك مقاله جالب نوشته بود كه هم مي شود 22 تا صفر خوانده شود هم 2 تا بيست . ميشه هي خرابكاري كرد و صفر گرفت و همشه فقط كم كار كرد اما 20 گرفت

خلاصه هر كسي اصل مقاله را مي خواد بره يك مجله موفقيت بخره

حالا من چند تا 20 توي زندگيم دارم ؟؟؟؟؟؟؟

 من ديپلم ------------20

ورود به د انشگاه -----20

ليسانس گرفتن-----20

ورود به دانشگاه فوق ليسانس---20

مدرك فوق ليسانس----20

كار------20

ازدواج ----20

مادر شدن----20

گواهينامه-----20

 

 

 

 

 

شاهكار كردم خجالت آور 33 سال سنم اما با اين كارنامه بايد بهم جايزه هم بدن

 

 

 

 

 

من بازدید : 40 دوشنبه 1390/07/11 نظرات (0)

 ديروز آقايي فيلم آورده بود و نشستيم دوتايي ديدم به نظر من فيلم خوبي بود و برداشت خود من از اين فيلم اين كه تمامي آدم هاي خانواده نادر در جايگاه خودشان آدم خوبي هستن

پدر خوب  وفادار و عاشق پدرش و خانواده و صاحب كسب و درآمد متوسط رو به خوب

مادر خوب، زيبا ، خوش اندام ، داراي منزلت اجتماعي 

 دختر خوب ودرس خوان

اما كسي در اين خانواده به ديگري محبت نمي كند هر كسي در جايگاه خودش است بدون محبت به ديگران چرا نادر دنبال سيمين نرفت - چرا وقتي آمد چمدانش پشت ماشين بود نادر يك كلمه مي گفت بيا ... يا حتي دخترشان توي چهار چوب بچه درس خوان و سردمگم بين مادر و پدر ، و تشنه يك محبت 

 

بيشتر ما ها هم توي زندگيمون با اين مسائل درگيريم بده بستون محبت مي خوايم  و هيچكس حاضر نيست بدون دريافت محبت اون عرضه كنه

توي اين فيلم مادر زن از همه راحت تر و بدون توجه محبت مي كنه ، چرا ما هر چه بيشتر صاحب عنوان مي شويم خود را تافته جدا بافته مي كنيم

كاش بي دليل محبت كنيم

من بازدید : 80 دوشنبه 1390/07/04 نظرات (0)

 

 خيلي خيلي خوشحالم

براي خيلي از آدم ها ميز وسيله براي اذيت كردن ديگران . خصوصا اگر اين ادم تازه به دوران رسيده باشد كه حتي از نظر سازمان مديريت هم شرايط احراز پست مديريت را نداره ولي سمج و پاچه خوار و ريس با لاسري هم كه عاشق اين پاچه خواري حكم مديريت انشايي براش مي زنه.

تا ديروز كارشناس بود حتي سابقش هم از من كمتره اما پشت ميز كه نشست

فكر كرد آدم شده

خوب حالا دو نفر بيرون مي كنم تا بقيه حساب كار خودشون بكنن

 زماني  را انتخاب كرد كه من باردار بودم حتي يك كفتر كه تخم گذاشته مردم بيرون نمي كنن چه برسه به آدم

روزهاي سخت شروع شد

اول گذاشتنم در اختيار كارگزاري و من هم بخاطر كه آقايي بيمه نداشت و خودم بيمه تكميلي بودم موندم ميان زمين وآسمان

بخاطر مدرك فوق ليسانس رفتم يك دفتر ديگر چقدر برخود ها خوب بود چقدر انسانيت خدا پدرشون بيامرزه

جا بهم دادن و من تغيير كرد زندگيم

ديد مدير ابله كه من موندم و چون قرار دادي بودم نامه زد ما اين ها را نمي خوام لغو قرار داد

من هم كه بين طبقات هي رفت و آمد مي كردم دچار استرس،  بچه ام وزن كم كرده بود و دكتر افتحي هي مي گفت خانم شما استراحت مطلق هستين بچه از دست مي ره و من مي خواستم كاري كه 9 سال برايش تلاش كرده بودم هم داشته باشم

چه صبحهاي كه بخاطر حال بدم نمي تونستم از تخت پائين بيام اما يادم مي افتاد برگ مرخصيم امضاء نمي كنه گريه كنان مي آمدم اداره

تمام شد اون روزها با تمام سختي هاش

و امروز اين بي شعور برداشتن من كه واگذار كردم به خدا و خدا مي داند اين ها

و اين ميز ها چه بي وفا هستن

من بازدید : 51 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (1)

 پس از 2 سال گفتن گفتن

بالاخره پا پيش گذاشتن و رفتن خدمت خاله خانم براي گرفتن دخترشان و بعد هم رفتن آزمايشگاه براي آزمايش ژنتيك كه مشكلي نداشت.

اما مورد جالب اينكه آبجي خانم هي ميشنه و پا ميشه ميگه بچم خجالت مي كشه با دختر خالش حتي حرف بزنه آخه اهلش نيست و بلد نيست ... خلاصه انگار نه انگار 2 ماه پيش بود گند كار از امارات و دانشگاه  وووو درآمد

2- هي ميگه طلا گرونه طلا گرونه آخه اگر نتونيد طلا بخريد پس گردو بخريد نخ كنيد بندازيم گردن عروس

من بازدید : 64 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (0)

 سلام

مادر شوهرم يك هفته است رفته اند كربلا

خدا شكر هم من آرامش دارم هم شوهر جان و همه چيز آرامه

من بازدید : 73 یکشنبه 1390/06/20 نظرات (0)

يعني نميشه يك اتفاق توي خانه ما بيفته و مادر شوهرم نفهمه آخه چرا اين پسره اين قدر با مادرش حرف مي زنه  آخه چرا  من كجا را اشتباه كردم
 چرا با مامانش  چرا دارم ديونه ميشم
ديشب يك لحظه دوستم آمد دم در و رفت   امروز زنگ زدم به مامانش مي پرسه بچه چطوره مي گم خوبه آدم شده ديشب مهمون داشتم مي خواد پذيرايي كنه
مي گه همون دوستت كه ........
از تعجب خشكم زد
آخه چرا
 چرا حرف خصوصي را كه ميزني حرف خودت كه مي زني حرف و كارهايي من داغ داغ مي گي
مامانت چرا بايد خبر داشته باشه
مگه ما زن و شوهر نيستيم مگه ما محرم دل هم نيستيم تمام حرفهاش پيش مامانش
من هم كه نقش هويج پخته را دارم
خسته شد اول اعتراض مي كردم  بعد دعوا كردم آخه الان چه خاكي بريزم توي سرم

آخه چه كنم نه من با كسي حرف مي زنم مادم هم كه به رحمت خدا رفته  - نه دوستي نه آشنايي خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

از دست اين چه كنم

ببين چه حرف هايي را هم مي زنه كه من خبر ندارم

تعداد صفحات : 4

درباره ما
متولد 57 هستم اول همسرم و بعد مادر ، كارمندم و دلم مي خواد روي كره زمين نقشي مهم بزنم ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 69
  • بازدید سال : 141
  • بازدید کلی : 9,871