آقايي هميشه جلوي تلويزيون دراز مي كشه و تا پلك هم روي هم نيفته و صداي تلويزيون ديگه نياد ول كن اين وسيله قرن 20 نيست و پريشب من ني ني بردم توي تخت بخوابانم كه خودم هم خوابم برد ساعت 4 صبح بود كه دستم خورد به اسباب بازس پرنسس و افتاد صداي بدي داد وني ني بيدار شد و من سريع شيرش دادم كه بخوابد كه متوجه شدم آقايي نيست فكر كردم كه بچه بخوابنم و برم پيشش كه باز خوابم برد
ساعت 7 كه بيدار شدم ديدم توي تخته و پتو من كشيده روي خودش
به روي مبارك نياورد و پا شديم بدو بدو آمديم اداره
شب ميگم : تا كي جلوي تلويزيون بودي
- 6 صبح
- 6 صبح؟؟؟ چرا دست از سر اين تلويزيون بر نمي داري.
- تازه مي فهمم مردم سومالي چي مي كشن. شكمم چسبيده بود به فرش و با صداي قران تلويزيون پا شدم
- آخه حالا كه اومدي چرا پتو من برداشتي
- داشتم يخ مي زدم از كجا پتو مي اوردم
- مگه زير خط فقريم كه از كجا پتو بيارم تو كمد بود
- آخه ني ني كه دست وپاش باز كرده اين ور جا من خوابيده ، تو هم كه اون ور طاق باز خوابيدي من خودم به زور جا دادم روي تخت ، فكر جا بودم نه پتو
- واه خوب سر شب بيا جا پيدا كن براي خودت نه مثل درد كشيده هاي سومالي نالان وويلان